دیووونه خونه ی دیووونه ها
سلام بروبچ باحال..چطول مطولین؟؟؟دم همتون گرررممم،نظر مظر،انتقاد پنتقاد،خلاصه هر چیز میزی دارین خریداریم..هاها.(البت بجز شماره هاااا)
:-)

سیلام بچه هاااااااااااااااااا

دلم واستون تنگ شده،خیلی خیلی خیلی خیلیییییییییییییی زیاد

به جون شما نه،به جون خودم دلم داره میترکه واستون

این نتمون واسه اونایی که کارتی ان خراب شده

هر چی واسادم دیدم درست نشد

اومدم بیرون،الان از کافینت براتون مینویسم

با این چشمای خستم،آهههههههههههه

خوب حالا بریم تو فاز بندریییییییییی

اول که دم تک تکتون گررررممممم گررررمممم گرررمممم

که انقد به یادمین و نگرانم هستین

همتون عشق منین،همتونو دوس دارم

چه پسر چه دختر عاشق همتونمممممممممم

اگه بدونید چقد دلم واستون تنگ شده بود

اومدم دیدم این همه بیادمین و نظر واسم گذاشتین خیلی

خوشحال شدمبس که از خوشحالی خندیدم و

بلند بلند گفتم دوستون دارم این خانوما و اقاهاااا یه جوری برگشتن

نگام میکنن که نگووووووووووووو

مطلب بعدی که باید بگم اینه کهههههه:

دلتون خوشه هااااااااا،درس کجا بود؟؟؟

فک کردین من به این راحتیا تن به درس خوندن میدم؟؟؟

نه بابا،از این فکرا نکنین

دیگه عرضم به حضورتون که بازم واسم نظر بذارین

تا بازم بیام ببینم خوشحال شم

الان چندین تا بلبل رو به روم هستن

ای جووووونممممم نفس کش!!!عجب قشنگم میخوننااااااا!

اینجا که اومدم یه پا جنگله واسه خودش

خیلی خوش اب و هواس

یه مطلب دیگه هم این هستش که:

فکر نکنین من همینجور بدون خداحافظی از پیشتون میرم

اصلا من نمیرم مگه اینکه بمیرم

هر وقت دیدین دیووووونه نمیاد

بدونین حتما یه مشکل پیش اومده

اگه هم دیدین اصلا نمیام بدونید دیوووونه فوت شده

با دوستای خوبی مثل شماها هستم تا همیشههههه

تا هر وقت که ...............

فرزندانم موفق و موید باشیدددددد

موااااااظب خود گلتون هم باشین

خیلی خیلی خیلی دوستون دارم

بازم میام

کامینگ سوووووننننن

دعا کنین هر چه زودتر درست شههههه

[ یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, ] [ 10:19 ] [ دخمل دیوووووووونه ] [ ]

خوب بگم براتوووووووووووون

من دیگه تقریبا تصمیمو گرفتم،فقط دیگه باید بره

شورای نگهبان  اونجا تایید بشه(البت من زیاد یادم نیستا اگه

اشتب گفتم دیگه ببشخید،آخه این شورای نگهبان واسه دوران راهنماییه)

بابام که بهش میگم سکوت میکنه

نمیدونم این سکوت نماد چیه؟؟؟

شما میدونید؟؟؟

نماد رضاس یا مخالفت؟؟؟

تا به مامانم میگم یهو یه جور نیگام میکنه و میگه:

دختر جان به چیزی که من میگویم گوش فرا ده که زیان نمیبینی

میگه بدرد نمیخوره،هم دوره،هم کاردانیه،هم شغلش تضمین شده نیست

آجیامم که تقریبا مخالفن و اون مشاور اصلیم که میگفتمم که

تا گفتم زود گفت نههههههههههه،خوب نیست نرو

داداشمم تو خیالاتم انگاری مخالف بود،از چهرش مشخص بود

(داداش ندارم)

اینجام که اکثرتون مخالف بودین و مسخره میکردین

دیگه واسه همین دارم کم کم اماده میشم که خوندنو شروع کنم

امیدوارم سال دیگه مثل اینروز بهتون بگم من دارم میرم

کارای دانشگاهمو بکنممممممممممم(وااااااااااااااا چه توهمیییییی)

اوووووووخخخخخ یهو قلبم درد گرفت

اصلا فکر نکنم تا سال دیگه زنده باشمممم

البت فک نکنین که من میرم و دیگه پشت سرمم نیگا نمیکنم

نه بابا کور خوندین

مگه من ولتون میکنم؟؟؟

من از اون دیووووونه هاممممم

میام بهتون سر میزنم

نظر بذارین واسم اگه آپ بودین یا اگه کاری داشتین

یا اصلا همینجوری یا هر چیز دیگه ای

مطمئن باشین میامو جواب نظراتونو میدم

فقط شاید دیر، مثلا هفته ای یکبار آپ کنم

اما میام نت و نظرارو میبینم،میام پیشتون

حالا بهتون میگم دیگه از کی میخوام شروع کنم بخونم

فردا صبح هم دیگه برم چندتا کتاب تست بخرممممم

بیارم خونه خاک بخورنننننننننن(هاهاهاااااااااا)

شوخی کردم،حالا سعی میکنم نذارم خاک بخورن

[ دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, ] [ 22:3 ] [ دخمل دیوووووووونه ] [ ]

بازم سیلاااااااااااااامممم

به جون شما آدم جوووون میگیره وقتی میبینه

این همه آدم دوسش دارن

منم دوستون دارم خیلی خیلی خیلی

با کی هستم؟؟؟

خوب با شماهام دیگه

شما که واسم نظر گذاشتین

خوب اول یه بوس بدین

اووووووومممممممممم

خوب چخبراااااا؟؟؟

اره یه خبرایی هست،بلأخره انسر انتخاب رشته ها اومد

دیشب اعلام کرده بودن که کمتر از 4ساعت دیگه میاد، منو بگید

تا نصف شب همینجور میرفتم و میومدم

حالا انگاری دولتی رو آورده بودم(عالمی دارم واسه خودما)

خلاصه که پدر صاحب این سازمان سنجشو در اوردم

هه ههههههههههه

تا ساعت دوازده و خوردی رفتم دیدم مثل اینکه دروغ گفتن

بیشتر ا زچهار ساعت شده و هنوز نزدن

کلی هم بد و بیراه بهشون گفتم و خوابیدم

صبح با صدا زنگ تل از خواب پریدم(أهههه)

دوستم بود هر چی زنگیده بود گوشیم انسر ندادم

زنگیده بود خونمون،منم تو خواب و بیداری بودم

اما متوجه شدم داره با مامانم میحرفه،بعدش دیگه هر کار کردم خوابم نبرد

و بلند شدم،مامان جون بم گفت که دوستت گفت انسر زدن

خلاصه که منم با بی میلی تمام نشستم پشت فرمون

رفتم سایت و گرفتم

حالا چی آورده بودم؟؟؟

بگو چی؟؟؟

هیچی، پیچ پیچی،مارپیچی

هه هه(شوخی کردم)

یه رشته قبول شدم که خوبه اما احتمال خیلی زیاد نمیرم

مامانم پاشو کرده تو یه کفش که الا و بالله(درست نوشتم؟ حالا هر چی)

داشتم میگفتم مامانم میگه:::::

باید بخونی واسه سال دیگه،آزاد پرستاری(که خودمم دوس دارم پرستاریو)

البت فکر نکنین ما خرپولیما،نه بابا ازین خبرا نیس

مامانمم منو میشناسه که اهل درس خوندن واس دولتی نیستم

واس همین  میگه باس بری آزادپرستاری

خلاصه که از چندین تا مشاوره گرفتم

آخه خودم دوسدارم برم دانشگاه هر چه سریعتررررر

اولین نفرکه مشاوره گرفتم آجی بزرگم بود

دومین نفر مشاور مدرسمون بود

سومین نفر دبیر زیستمون بود که واستون تعریفشو کرده بودم

تو پستای قبل

تا صدامو شنید و فهمید من دیوووونم(البت اینجا میگم دیووونه ها)

کلی خوشحال شد،بابا قطع نمیکرد که این تلفن بیچاره رو

دیگه خودم بابای کردم(البت منم خوشحال شدماااا)

چهارمین نفر و اصلی ترین کسی که باهاش مشاوره کردم

یکی از اقوامامون بودش که من خیلی خیلی خیلی قبولش دارم

واس نهایی ترین و اصلی ترین تصمیمم ازین مشاوره گرفتم

(وااااا،این چه حرفیه؟؟؟بقیشون کشک نبودن این وسط،اونام بنده خداها

یه جورایی نقش داشتن دیگه)

البت از سه از دوستامم مشاوره گرفتماااا

این پست همش مشاوره مشاوره مشاوره ای شد

فعلا تا همینجا داشته باشین

بازم میگم

خیلی دو س تو ن دا رممممممم

 

[ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:, ] [ 21:42 ] [ دخمل دیوووووووونه ] [ ]

سیلام

خوبین همگییییییییییییی؟؟؟

خوب انشالا که خوب باشین

عرضم به حضورتون که،امروز رفتم خونه ی خاله جوووونم تاالان

جای شما خالی(اصلا واسه چی خالی؟)قاطی دارما

نه بابا خبر خاصی نبود که جای شما خالی باشه با عرض پوزشششش

حال داد امروز یه جورایی

فردام شنیدم انسر انتخاب رشته ها تشریف میاره(که صدسال میخوام نیاد)

واااااااایییییییی این دوستم منو کلافه کرد بس که اس و زنگ داد که بیا خونمون

هر چی جوابشو نمیدم انگار نه انگار

من نمیدونم این عاشق چی من شده که انقد دوس داره هر لحظه کنارش باشم

دوستم که دارم میگم دختره هاااا،منحرف نشید یه وقت

خلاصه که امروز خوب بود خونه خاله اینا

دوباره برگشتم خونمون،خونمون رو خیلی دوس ندارم اخه تنهام

اما شماها رو که دوست دارم،مگه نه؟؟؟

[ شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, ] [ 18:21 ] [ دخمل دیوووووووونه ] [ ]

خوشحالم که دیگه نمیخوام برم خرید مدرسه

و بعدشم مدرسه و شروع بدبختی ها،البته واسه من

بدبختی میمونه ها،چون حوصله درس خوندن زورکی

رو ندارم، حوصله درس خوندن از تو سرم

پریده یه دوسالی هست،البته دلیلشو خودم میدونماااا

یادمه امتحان زیست که داشتیم نمیخوندم زیاد

همینطور میرفتم و امتحان میدادم

دبیرمونم ازون دبیرا بودااااا

این امتحانام واسه مستمر بود،منم همش خراب میکردم

بعدشم کلی اصرار میکردیم دوباره میگرفت

دوباره روز از نو روزی از نو،یه جورایی به من

نیگا میکرد و جوری میگفت که انگار داره به تموم

کلاس میگه و بیشترم منظورش به من بود

و میگفت:این وضع درس خوندن نیستاااا

میگفت هیچ امیدی بهتون نیست،مردود میشین

امتحانای آخر ترم،آخرشم خداروشکر من قبول شدم

امتحان زمین مخصوصا،من از زمین متنفرم

اصلا حوصلم نمیشه بخونمش،مذخرف ترین کتاب

تجربیا زمین شناسی هست،امتحان زمینو که دیگه هیچکی حوصلش

نمیشد بخونه،دبیرمون بهمون میگفت شما چتون شده؟؟؟

میگفت شرط میبندم همتون عاشق شدین که درس نمیخونید

یه بار روز یکشنبه یه امتحان سنگین زیست شناسی داشتیم

و این امتحانم واسه جبران بود(منم که دقیقه نودی مثل همیشه)

من روز پنجشنبش رفتم تو خیابون،از قضا این معلم منو دیده بود

اما من ندیده بودمش،خلاصه که شد روز یکشنبه و امتحانو دادیم

من باز خوب ندادم که بذارمش واسه جبران

تا رفتم پیشش(بادوستم رفتم،این دوستم خیلی درسخونه)

 که بگم خانوم یه بار دیگه

قبل از اینکه من حرفمو شروع کنم یهو گفت

نه تو برو خرید،گفتم چی؟؟؟

گفت روز پنجشنبه اییییییییییییی

من گفتم تواز کجا منو دیدیییییییی؟؟؟

گفت تو خیابون

گفتم من که ندیدمت

خلاصه که دیگه نتونستم چیزی بگم...

آخرشم نفهمیدم چی به چی شد و اون نمرمو چند داد

[ جمعه 18 شهريور 1390برچسب:, ] [ 16:25 ] [ دخمل دیوووووووونه ] [ ]

صبح خوابیده بودم(صبح که چه عرض کنم،نزدیکای ظهر)

 

یهو یه چیزی حس کردم

 

از خواب پریدم بالا دیدم لباشو گذاشته رو لبام و داره منو میبوسه

 

غافلگیر شدم حسابی!!!

 

یهو بهش گفتم دیوونه داری چیکار میکنی؟؟؟

 

بهم اجازه نداد بلند شم و بازم حرف بزنم و حرفمو قطع کرد

 

و بکارش ادامه داد....

 

اون لحظه هیچکی اونجا نبود!!!

 

آبجیش داشت با کامپیوتر کار میکرد تو اتاق اونوری

 

بقیه شونم رفته بودن بیرون

 

عجب آدم فرصت طلبیه هااااااااااااااااا

[ پنج شنبه 17 شهريور 1390برچسب:, ] [ 13:6 ] [ دخمل دیوووووووونه ] [ ]

سیلام سیلام سیلام

خوفیییینننن؟؟؟

واااااااااااااای مردم از دلتنگی به جون شما

همتون بیاین تو بغلم

وایسین وایسین جا نمیشه

یکی یکی بیاین

این چندروز نت خراب شده بود همش ارور میداد

خلاصه که منم به فکر شماهااااااااااا

عرضم به حضورتون که.....

جواب دانشگاه ازادم اومد و

من

قبول

 

 

.

.

.

.

.

نشدم(هاهاهاااااااااااااا)

واس رشته پرستاری ازمون داده بودم

شاید بگید که این دختره چه خنگه که ازاد نیاورده

اما من تنها اینجور نشدم،همه دوستامم که ازمون دادن قبول نشدن

یکی از دوسای سال بالایی بهم گفت که اکثرا سال بالایی ها میارن

خیلی دوس داشتم امسال برم دانشگاه

حیف نشد

انشالا واس سال دیگه

در ناامیدی بسی امید است

مگه نه؟؟؟

50تا دیگه رتبم بهتر شده بود قبول شده بودم

اما حیف....،پس نتیجه میگیریم که

اگه بخونم واس سال دیگه حتما

قبول خواهم شد انشالاااااااااااااا

حالا یه کف مرتببببببببببب بزنین

 

[ سه شنبه 15 شهريور 1390برچسب:, ] [ 20:42 ] [ دخمل دیوووووووونه ] [ ]

راستی اینم چندتا عکس از سعدی

نه خود سعدیاااا(آرامگاهشه)

اینارو خودم گرفتم

دیگه اگه کیفیتش بد شده ببشخید

این مرده رو ببینید تو رو خدا

همچین نیگا میکنههههه:-))

اینم حوض ماهیشههههه

[ جمعه 11 شهريور 1390برچسب:, ] [ 20:53 ] [ دخمل دیوووووووونه ] [ ]

امروز یازدهم شهریوره دیگه آره؟؟؟

آره

میسییییی

وای دیروز و دیشب جای شماخالی

خیلی خوش گذش

دیش دیری داشتیم

چـــــــــــــــــــــــی؟؟؟

بازم میپرسید دیش دیری چیه؟؟؟

خوب عروسیه دیگه،عروسی آجیم که میگفتم

کلی ترکوندیم

بس که رقصیدم دیگه پاهام درد میکرد و سرمم گیج میرفت

اما همیجور ادامه میدادم

بیخیال که نمیشدم

ازون دیووووونه بازیام در میاوردم

صبح ساعت پنج خوابیدیم...

دیگه تا عصر خواب بودم اونم به زور بیدار شدم

خلاصه که واسه آجی بزرگمون حسابی سنگ تموم گذاشتیم

«جون مادرت برقص میدونم خیلی گلی همینو بس»

جــــــــــــــــــــــــــــــــــون

مــــــــــــــــــــــادرت

بـــــــــــــــــــــــــــــرقص

[ جمعه 11 شهريور 1390برچسب:, ] [ 19:57 ] [ دخمل دیوووووووونه ] [ ]

 

 

الف. انتخاب همسر از بین آدمهای برجسته

 

ب. شکم برجسته ممنوع!

 

 


الف. همیشه راه راست را برو

 

ب. به طرف منزل مادرزن

 


ازدواج:

 

الف. آغاز آزاد روابط

 

ب. پایان روابط آزاد

 

 




الف. لطفا موالیدتان را کنترل کنید!

 

ب. یکی کمه، دو تا غمه، سه تا که شد خاطرجَمعه!

 

 



الف. به سراغ شوهر که می روی تازیانه را فراموش نکن!

 

ب. کتک زدن ممنوع

 

 



الف.همسرت را نپیچان

 

ب. دم درآوردن ممنوع!

 

 

 


الف. ماه عسل به دریا نروید، غرق می شوید، حسرت به دل می مانید!

 

ب. زیرآبی رفتن ممنوع

 

 


الف. وفاداری در حد سگ

 

ب. اخلاق سگی ممنوع

 

 

 


الف. به پای هم پیر شوید

 

ب. پیرتان در می آید!

 

 

 



الف. ladies next

 

ب. محل وقوع عشق های خیابانی

 

 

 

 


الف. بعد دوسال راه میندازیم یه مخزن گنده جوجه کشی!

 

ب. دو فرزند کافی است!

 

 



الف. همدیگر را دور نزنید!

 

ب. دور همدیگر بگردید!

 

 

 

 


الف. هنگام دعوا از چکش استفاده نکنید

 

ب. زندگی شما به بن بست رسیده است...

[ یک شنبه 6 شهريور 1390برچسب:, ] [ 10:55 ] [ دخمل دیوووووووونه ] [ ]

بلندترین پل جهان در چین !

 پلی 41 کیلومتری برای 20 دقیقه زودتر رسیدن

 

به گزارش خبرگزاری مهر، پل 42.5 کیلومتری "کوئینگ دائو هایوان"

 

که به راحتی می تواند از کانال انگلستان عبور کرده و تقریبا 4 کیلومتر طولانی تر

 

از بلندترین پل سابق در جهان است بر روی آبهای نیلی رنگ خلیج "جیاژو" گسترده شده است.

این پل 6 باندی با هزینه ای برابر 5.5 میلیارد پوند و طی چهار سال ساخته شده و ساختار ظریف

 

 آن نشان دهنده پیشرفتهای مهندسان چینی طی سالهای اخیر است.

بیش از پنج هزار و 200 ستون وزن سطح پل را تحمل کرده و انتظار می رود پس از افتتاح

 

این پل در اواسط سال جدید، روزانه بیش از 30 هزار خودرو از روی آن عبور کرده و از مدت زمان

 

سفر میان دو شهر "کینگ دائو" و "هوانگدائو" در حدود 20 تا 30 دقیقه خواهد کاست.

در حدود 10 هزار کارگر برای ساخته شدن این پل به کار گرفته شدند و آن را

 

از دو سر انتهایی پل ساخته و در مرکز آن را به یکدیگر متصل کردند. 450 هزار تن

 

در ساخت طولانی ترین پل جهان مورد استفاده قرار گرفته است، مقدار فولادی که برای ساخته شدن

 

 

 65 برج ایفل کافی خواهد بود و بتن به کار گرفته شده در ساخت آن 2.3 میلیون متر مکعب بوده است

 

که این مقدار بتن نیز برای پر کردن سه هزار و 800 استخر المپیک کافی خواهد بود.

مقامات چینی اعلام کرده اند این پل به اندازه ای مستحکم است که

 

می تواند زلزله ای با شدت هشت درجه، طوفانها و یا برخورد یک کشتی 300 هزار تنی را تحمل کند.

بر اساس گزارش تلگراف، با این حال بسیاری از شهروندان چینی صرف میلیاردها دلار

 

سرمایه برای کاهش دادن 20 دقیقه از زمان مسافرت در میان دو شهر را هدر دادن سرمایه می دانند.

 

کشور چین در حال حاضر مالک 10 نمونه از بلندترین پلهای جهان است.

 

 

 

******************************

*****************************

****************************

****************************

***************

************

********

*****

اینام حوصله دارناااااااا

اما خوشمله

[ شنبه 5 شهريور 1390برچسب:, ] [ 15:32 ] [ دخمل دیوووووووونه ] [ ]

دیشب خواب دیدم بیماری "ام اس" گرفته بودم

وااااااااااااااای

من بیشتر خوابام واقعی میشن!!!

اگه اینم حقیقت پیدا کنه دیووووونه چیکار کنه؟!

خلاصه که خیلی دپرس شدم

[ شنبه 5 شهريور 1390برچسب:, ] [ 14:48 ] [ دخمل دیوووووووونه ] [ ]

اینو حتما بخونیددددددددددددددددددد

 

 

یه روز یه خانوم حاجی بازاری خونه ش رو مرتب کرده بود و دیگه می خواست بره حمام

 

که ترگل ورگل بشه برای حاج آقاش. تازه لباس هاش رو در آورده بود و می خواست آب

 

بریزه رو سرش که شنید زنگ در خونه رو می زنند. تند و سریع لباسش رو می پوشه و

 

میره دم در و می بینه که حاجی براش توسط یکی از شاگردهاش میوه فرستاده بوده.

 

دوباره میره تو حمام و روز از نو روزی از نو که می بینه باز زنگ در رو زدند. باز لباس

 

می پوشه میره دم در و می بینه اینبار پستچی اومده و نامه آورده. بار سوم که می ره تو

 

حمام، دستش رو که روی دوش می ذاره ، باز صدای زنگ در رو می شنوه. از پنجره ی

 

حمام نگاه می کنه و می بینه حسن آقا کوره ست.

 

بنابراین با خیال راحت همون جور لخت میره پشت در و در رو برای حسن آقا باز می

 

کنه.حاج خانوم هم خیالش راحت بوده که حسن آقا کوره، در رو باز می کنه که بیاد تو چون

 

از راه دور اومده بوده و از آشناهای قدیمی حاج آقا و حاج خانوم بوده. درضمن حاج خانوم

 

می بینه که حسن آقا با یه بسته شیرینی اومده بنده خدا. تعارفش میکنه و راه میافته جلو و از

 

پله ها میره بالا و حسن آقا هم به دنبالش. همون طور لخت و عریون میشینه رو کاناپه و

 

حسن آقا هم روبروش. میگه: خب خوش اومدی حسن آقا. صفا آوردی! این طرفا؟

 

حسن آقا سرخ و سفید میشه و جواب میده: والله حاج خانوم عرض کنم خدمتتون که چشمام

 

رو تازه عمل کردم و اینم شیرینیشه که آوردم خدمتتون!!!!

[ پنج شنبه 3 شهريور 1390برچسب:, ] [ 21:32 ] [ دخمل دیوووووووونه ] [ ]

سیلام خوبین دوستای گلم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

وااااااااااااااااااااااااای این لوکس بلاگ چش شده آخه؟؟؟

اومده تمام مطلبای منو با نظرام و دیلیت کرده،

قالبمو عوض کرده،آهنگ وبمو دیلیت کرده،

اومده مطلبای واس چند ماه پیشمو گذاشته

انگار زلزله اومده اینجااااااااااااااااااااا

خیلی عصبانی شدم،این چه وضعیه؟؟؟

هر چی نوشتم و انجام دادم همش بر باد فنا رفت

لینکامم دیلیت شدن و نظراشونم همینجور

خدایا دوستامو چطور پیداشون کنم آخه؟؟؟

آدرس اکثرشون رو یادم نیست،اصلا نمیدونم یه مدت

چه بلایی سرش اومده بود،اوپن نمیشد،همش خطا میزد این

لوکس بلاگه

خیلی ناراحتم خیلی خیلی خیلی

باید دوباره بکوبم و بسازمش وبمو

وااااااااااااااااااااااااااااااااای

خداااااااااااااااااااااااااااااا

خدا کنه دوستام دوباره بهم سربزنن!!!

[ سه شنبه 1 شهريور 1390برچسب:, ] [ 20:31 ] [ دخمل دیوووووووونه ] [ ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبمون

به وبلاگ ماخوش اومدین،،،همین دیگه... راستی قربون دستتون تو این نظرسنجیه شرکت کنیدددد بازم ایطرفا بیاین بامراماااا
اینام دوس جونیای بامرام
پيوندهای روزانه
بقیه ی چیزاااا

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 84
بازدید ماه : 513
بازدید کل : 209097
تعداد مطالب : 63
تعداد نظرات : 1121
تعداد آنلاین : 1

MANSOURMP3

بزرگترین سایت جاوا اسکریپت ایران